هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » امیر بخشایی »رامین
جمعه ۲ دی ۱۳۹۰ ساعت 14:28 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

رامین

سایه ابروی ویس دیر زمانیست مانده است
کمرش زیر این سایه می خسبد
و به تماشای غروب می نشیند
 دور زمانی بود که می خواست بگوید
 هنرمندم
هنرم خسبیدن
گاهی کمانچه را برایتان کوک خواهم کرد
برایتان نغمه ها خواهد خواند
باره ای بسیار بود فریاد می زد
عاشقم
عاشق ویس
چرا هیچ کس نشنید ؟
چرا هیچ کس به مهمانی او نیامد ؟
ابرزانوی غم بغل گرفت
غرشی کرد و گریست
 پرنده ای بر سایه نشست
کمانچه آرام گرفت
همه فریاد زدند
رامین رفت